۱۳۸۴/۰۷/۲۴

مادرانه


دوشب پيش تو پاب يه چيزی توجهم رو جلب کرد:
مادری رو ديدم که گوشه ای ايستاده بود و دوچشمی مراقب دختر جوونش بود که داشت وسط می رقصيد. دختر مشروب زيادی خورده بود و هر وقت پسرها که باهاش می رقصيدن بهش مشروبشون رو تعارف می کردن اون به سرعت خودشو می رسوند و نميگذاشت که دختر بيشتر مشروب بخوره و هر وقت رقص ديگه خيلی بمال بمال می شد خودش ميومد وسط ميرقصيد و نميگذاشت که ادامه پيدا کنه.
همينطوری که نگاشون می کردم اومد کنارم ايستاد و يه چيزی به سوئدی گفت ..متاسفانه نمی تونست انگليسی حرف بزنه. خيلی دوست داشتم باهاش حرف بزنم و جالب اين بود که خودشم مست بود ولی در عين حال چشمش رو از دخترش ور نميداشت.

هیچ نظری موجود نیست:

Free counter and web stats