۱۳۸۹/۰۳/۰۲

سکانس چهارده


In the mood for love (2000)

خانم چان در اتاق، روبروی میز آینه نشسته است. در تصاویر او در دو آینه پشت و کنار، سه وجه مختلف او دیده می شود. اشک از چشمانش جاری می شود و صدای او شنیده می شود:
-         منم... اگر یک بلیط اضافه باشه...با من میای؟

مدتها پیش که آهنگ Yumeji's Theme  را شنیدم و دانستم که موسیقی متن In the mood for love هستش؛ تصمیم گرفتم که فیلم را نگاه نکنم. این آهنگ ؛با آن آکورد کوبنده که همچون پلکانی می ماند که بلندت می کند و می سپاردت به آرشه ویلون تا با آن هرجا که می خواهی پرواز کنی؛ خیلی قوی تر از آن بود که بخواهم در چهارچوب تصاویر محدودش کنم. دوست داشتم بدون محدودیت و پیش زمینه ای خودم و خیالاتم را به آن بسپارم. دوست داشتم همه آهنگ مال خودم باشد.
تا اینکه پیش آمد و فیلم را دیدم. و باید بگویم گرچه شاید کمی دست و پای لذت شنیدن آهنگ را برای خودم بستم اما از دیدن یک فیلم خوب پشیمان نیستم. البته که آهنگ می تواند بر خیلی از تصاویر بنشیند. از جمله تصاویر  slow motion درگاه اتاقی که خانوم چان به بازی همسایگان در اتاق می نگرد و حرکت او در اتاق در کنار پنکه ای که کار می کند احساس و شور درونی او را علی رغم ظاهر آرام منتقل می کند. یا پایین رفتن خانم چان از پله ها برای گرفتن سوپ رشته با آن پیچ و تاب زیبای اندام در ورای لباسهای سنتی رنگارنگ و زیبا. اما فیلم تنها به این سکانسهای دلنشین ختم نمی شود.
فیلمنامه و داستان قابل قبول و جذاب هستند. و این اجازه را به کارگردان می دهد که با فراغ بال هنرنمایی کند.اگر چه بعضی مواقع دیالوگها نامفهوم و ضعیف به نظر می رسند که فکر می کنم مقداری از آن بخاطرزیرنویس نه چندان مناسب باشد.
تصاویر زیبا از مشخصه های فیلم است. فیلمبردار خوش ذوق تصاویری خلق می کند که هر کدام می تواند قاب عکسی باشد بر دیوار.نورهای فرعی که عمق مناسبی به آنچه در فیلم می گذرد می دهد و همچنین کادرهای بی عیب که چشم را می نوازد. او به خوبی حتی زیبایی و حزن بازیگر زن را برای ما چیدمان می کند.
و وقتی همه اینها باشد به همراه دو بازیگر قابل، فیلم خوبی از کار درمی آید. فیلم آگاهانه هیچ گاه به ورطه صحنه های عشقبازی و سکس نمی افتد و ما در این فیلم عاشقانه حتی بوسه ای هم نمیبینیم و حتی لباسهای نقش اول زن هم همواره پوشیده است. نشان ندادن دو همسر خیانتکار یکی از بازیگوشیهای کارگردان است که هوشیارانه توجه ما را به احساسات و کنشهای دو نقش اصلی معطوف می کند.
لغزشهایی اما در فیلم به چشم می خورد. مانند سکانسی که خانم چان و آقای چو سر میز شام از سوغاتیهای همسرانشان می گویند. حرکات سریع دوربین بین دو بازیگر و موسیقی نامناسب که سعی در القای هیجان بیشتر دارد بسیار مبتدیانه و ناملموس از کار در می آید یا بعضی اینسرتهای حرکت آهسته از بارش باران بر زمین یا ساعت دیواری، اضافی و همچون زائده نچسبی بر پیکره فیلم توی ذوق می زند. تدوین گاهی ریتمش را از دست می دهد که شاید بخاطر حذف یک سری سکانسهای فیلم باشد (گویا مقداری از روابط این دو نفر حذف شده است).
چندین سکانس است که می تواند پایان مناسبی بر فیلم باشد. اما کارگردان لجوجانه فیلم را ادامه می دهد و در انتها البته تماشاگر را با سکانس پایانی نا امید نمی کند. صحنه ای که با این دیالوگ اواسط فیلم بین آقای چو و همکارش معنی می گیرد:
-         در زمانهای قدیم وقتی کسی رازی داشت و نمیخواست به کسی بگه میدونی چیکار میکرد؟
-         نمی دونم
-         از کوه بالا میرفت. درختی پیدا می کرد و سوراخی درون آن می کند و رازش را در آن زمزمه می کرد و سوراخ را با گل می پوشاند و راز را تا ابد آنجا می گذاشت.
فیلم در انتها خاطره خوشی باقی می گذارد و طعم صحنه ها و روابط آدمها تا مدتها در ذهن باقی می ماند.

او آن سالهای گذشته را به خاطر می آورد/ همچون نگاه کردن از ورای پنجره ای خاک گرفته/گذشته چیزی است که می بیند اما نمی تواند لمس کند/ و هرچه می بیند تیره و تار است


پی نوشت:
اگر اشتباه نکنم این فیلم از صدا و سیمای جمهوری اسلامی پخش شده است. قطعا دیدن ورژن صدا و سیمایی این فیلم خیلی مفرح خواهد بود.                                                    
Free counter and web stats