۱۳۸۹/۰۳/۲۵

سکانس پانزده

Brothers (2009)

کاپیتان سام کاهیل عضو نیروی دریایی آمریکا زن زیبا، دختران شیرین، پدری عضو سابق ارتش، زن بابای مهربان و برادری به ظاهر شرور دارد. با رفتن او به افغانستان و رسیدن خبر مرگ او که اسیر شده است به خانواده اش بحران آغاز می شود. بازگشت او از جنگ مشخص می کند که جنگ خیلی چیزها را تغییر داده است.

برای من این فیلم که می خواهد آشفتگی و اثرات مخرب جنگ بر روابط خانوادگی را نمایش دهد یادآور شاهکار مایکل کیمینو، شکارچی گوزن است. فیلمی که با قوت بسیار، تمام این مطالب را در دوره جنگ ویتنام نمایش می دهد.
اما این کجا و آن کجا. روابط اولیه انسانی که پایه فیلم باید باشد به خوبی به نمایش در نمی آید. بازیها کسل کننده اند. حتی مفقود شدن و بازگشت کاپیتان هم هیچ احساسی را بر نمی انگیزد. به خصوص اگر ناخودآگاه با آنچه در فیلم شکارچی گوزن اجرا می شود و بیننده را به عضوی از خانواده تبدیل می کند مقایسه شود. حتی آنچه در اسارت و در کوههای افغانستان بر دو اسیر آمریکایی می گذرد هم تکراری بدون واقع نگری و با بازیهای اغراق شده و فضای هالیوودی است که باز هم در مقام مقایسه با آن سکانس رولت روسی شکارچی گوزن خیلی بی ارزش به نظر می رسد.
فیلم اگر اقبالی بدست می آورد برای نیم ساعت آخر آن است. که تا حدودی خود را بالا می کشد. یکی از بهترین سکانسهای فیلم سکانس شام خوردن خانوادگی سام و پدر ومادر و برادر و دوست دختر جدیدش است. که نه تنها نقطه عطف فیلم که یکی از بهترین سکانسهای سال 2009 است به گمانم.
Free counter and web stats