۱۳۸۹/۰۸/۰۳

سکانس بیست و یک

Mr. Nobody (2009)
Jaco Van Dormael

نیمو جلوی میز میوه ها ایستاده و مردد است که کدام را بردارد.
صدای راوی:
ما نمی تونیم به عقب برگردیم
این دلیلی است بر سخت بودن تصمیم گیری و انتخاب
باید انتخاب درست را انجام بدی
تا زمانیکه هنوز چیزی را انتخاب نکردی احتمال انجام هر کدومشون هست
***
شالوده  داستان فیلم بر تاثیر انتخابهای ما در زندگی است. اساس  تصمیم گیری و تاثیر شانس و اقبال بر تصمیم گیری و عواقب ناشی از آن. فیلم گوشه هایی از نگاه کیشلوفسکی و همچنین تام تیکور در فیلم "run Lola run"  را به بخت و اقبال در زندگی نمایش می دهد و درضمن در بعضی لحظات مرا به شدت یاد فیلم Eternal Sunshine of Stopless Mind می اندازد. نیمو در کودکی در موقعیت دشوار انتخاب پدر یا مادر خویش قرار می گیرد. شرایط متفاوت زندگی انتخاب ماندن یا نماندن با پدر یا مادر در کنار گزینه های آشنایی با یکی از سه دختر همکلاسیش با تدوینی مناسب و ضرباهنگی منظم ما را به کوچه پس کوچه های سرنوشت می کشاند. جایی که هر انتخاب کوچک هر کس نه تنها تاثیری شگفت بر زندگی خود شخص بلکه اثری بزرگ بر زندگی اطرافیان وی می گذارد.
  **خطر لو رفتن داستان فیلم**
 شگفتی فیلم در انتهای آن است جایی که مرد سالخورده در آخرین جمله هایش به خبرنگار می گوید که نه او و نه هیچ کدام از آنچه دیده ایم وجود خارجی ندارد و تمام آن تنها در ذهن پسرک نه ساله بوده است و اساسا پسرک هیچ کدام از دو گزینه پدر یا مادر را انتخاب نکرده است و راه سوم یعنی جدایی از هر دو را برگزیده است. آنجاست که تمام جهانی که ساخته شده و بسط و گسترش پیدا کرده است متوقف شده و جمع و فشرده می گردد.
فیلم اساسا تلاشی برای درست نشان دادن هیچ کدام از انتخابهای ممکن نمی کند ونمو کهنسال در جایی به خبرنگار که از تنوع سرگذشت وی سردرگم شده است می گوید که تمام این راهها، تمام مسیرهای زندگی می تواند درست باشد و معنای خود را داشته باشد. 
Jaco Van Dormael بعد از گذشت سیزده سال از فیلم درخشان آخرش "روز هشتم"  با فیلمی تاثیرگذار و البته بسیار متفاوت باز می گردد و تماشاگری را که با خاطره فیلم قبلی به دیدن فیلم آمده است ناامید نمی کند. 
از نکات منفی فیلم جلوه های ویژه و کامپیوتری آن است که گرچه پذیرفتنی است اما در سطح چنین فیلمی نمی باشد. همچنین مخلوط کردن تاثیر پروانه ای (butterfly effect) با اتفاقات فیلم اضافه و ناچسب می نماید که یکپارچگی کلیت فیلم را مخدوش می کند.
فیلم با تصویر کبوتر در قفس و روایت نظریه خرافات کبوتری (نظریه ای که البته مورد پرسش و تردید قرار گرفته است) آغاز می شود. تصاویری که در انتهای فیلم و با دیدن روایت آقای هیچ کس این پرسش را در ذهن بیننده باقی می گذارد که اساس و پایه تصمیم گیریهای ما بر چه چیزی می باشد؟ آیا پاداشی که برای آن تصمیم های مهم زندگی را می گیریم می تواند توهم و خرافه ای بیشتر نباشد؟

Free counter and web stats