۱۳۸۹/۰۸/۰۷

سکانس بیست و دو

Toy story 3 (2010)
Lee Unkrich

وودی و دیگر اسباب بازیها در بالکونی خانه جدیدشان نشسته اند و ماشین اندی را که آنها را ترک کرده است نگاه می کنند.
***
داستانهای اسباب بازی از معدود چندگانه هایی است که قسمتهای دوم و سوم آن نه تنها چیزی از قسمتهای قبلی کم نداشته اند بلکه به گمان من حتی بهتر هم بوده اند. قسمت سوم پایان موفقی است برای این سیر صعودی.
وقتی به کارنامه آقای  Lee Unkrich نگاه می کنید و فیلمهای Finding Nemo  و Monsters را می بینید متوجه می شوید که با آدمی با استعداد و خلاقیت فوق العاده طرف هستید. مردی که  با همین سه فیلم از ماندگارهای سینمای انیمیشن خواهد بود. مردی که باید از او متشکر بود بخاطر لذتهایی که با این سه فیلم به میلیونها بیننده هدیه کرده است. ممنون آقای لی. ایشالله خیر ببینی به حق پنج تن.
 داستان اسباب بازی ۳ فیلمنامه ترتمیز و مرتبی دارد و کیفیت ظاهری آن هم کمی بهتر از دو نمونه قبلی است. شخصیتهای دوست داشتنی هم به مانند قبل از موقعیتهای دشوار به کمک یکدیگر نجات می یابند. سکانس بازی اندی با دخترک در انتهای فیلم قطعا تا مدتها در یاد بینندگان باقی خواهد ماند.
بعد از دیدن فیلم به این فکر می کنم که کودکانی که بخت دیدن این فیلم و از اینگونه را دارند چقدر خوش اقبالند. کودکی که داستان اسباب بازی را نگاه می کند و بدون اینکه خود بداند و در حالیکه  مجذوب ماجراها و شخصیتهای آن می شود برترین ارزشهای انسانی را می آموزد و به قدر و بهای صداقت، خوبی، بخشایش، مهربانی، وفاداری، خانواده، رفاقت، کمک به دیگران پی می برد احتمالا انسان بهتری خواهد بود از کودکی که دور از کودکیش و بدون شادی و خوشی، آموزه های خشک دینی  را فرامی گیرد و به جای آنکه با لذت و طعم خوبی  آشنا شود به عواقب و عذاب بدی ترسانده می شود، از امید تهی می شود و تمام باورهایش مملو می گردد از ترس و وحشت. 
**خطر لو رفتن داستان فیلم**
وودی تمام تلاشش را می کند و حتی خود و دیگران را به خطر می اندازد تا دوباره به اندی باز گردد. او می داند که متعلق به اوست و دیده است که او برای آنها ارزش و توجه قائل است. اما هنگامی که به هدفش می رسد در یک سکانس کوتاه که شاید کلیدی ترین سکانس فیلم باشد، از شکاف جعبه، مادر اندی را می بیند که با حسرت به اتاق خالی اندی نگاه می کند. او اندی را بزرگ کرده است و به او عشق می ورزد اما او را رها می کند تا در جریان زندگی خودش قرار گیرد. وودی آنجا با این واقعیت روبرو می گردد که انسانها تغییر می کنند و برای هر کسی ممکن است زمانی برسد که بهترین کار در حق کسی که دوستش دارد و حتی متعلق به اوست رها کردن او باشد. وودی برخلاف علاقه زیادش به اندی و خاطرات شیرین آنها با هم، او را رها می کند و نه تنها وی را با فراغ بال بیشتر به سوی آینده می فرستد بلکه زندگی مفید و پویایی برای خود و دوستانش هم فراهم می کند. این رهایی است که ارزش رابطه آنها را ارتقاء می دهد چیزی که اندی هم در مواجه با آن به آن صحه می گذارد.
Free counter and web stats