۱۳۸۹/۰۹/۰۱

سکانس بیست و سه

صداها (۱۳۸۷)
فرزاد موتمن

رویا، قانع از توضیحاتی که شنیده است همانطور که به موبایل رضا زنگ می زند از خانه خارج می شود. درست قبل از بسته شدن در، صدای زنگ موبایل رضا را از داخل خانه می شنود.
***
"صداها" اگر به درجه ای از مقبولیت می رسد بخاطر موفقیت نسبی فیلمنامه آن است. می گویم نسبی چون آن هم بعضی جاها لنگ می زند. صدا که قرار است پل ارتباطی داستانهای موازی فیلم باشد به خوبی وقایع و شخصیتها را به هم وصل نمی کند. دیالوگها گاهی درخشان و گاهی به شدت کلیشه ای و تکراری است. سکانس مادر و دختر و حرفها، کنشها و واکنشهای آن خیلی سطحی و نچسب از آب درآمده است. حرکت از انتها به ابتدای فیلم گرچه بعد از ممنتو،  شاهکار کریستوفر نولان جلای زیادی ندارد اما کارکرد مناسبی  پیدا می کند و تماشاگر را به خوبی- در انتها- در نطفه و شروع ماجرا قرار می دهد. فیلمبرداری و انتخاب نماها را شخصا نمی پسندم گرچه نشان ندادن آتیلا پسیانی در سکانس گیرای آغازین فیلم تماشاگر را هرچه بیشتر درگیر دو شخصیت و ماجرای بینشان می کند.
بازی بازیگران قابل قبول است بویژه رویا نونهالی و در کنار آن آتیلا پسیانی. بعد از دیدن این فیلم و یادآوری "جعبه موسیقی" و "پوپک و مش ماشالله"، دو فیلم دیگری که از آقای کارگردان دیده ام، خیلی دوست دارم که آقای موتمن را روزی ببینم و کناری بکشم و ازش بپرسم که مردونه، خداوکیلی، آنجای آدم دروغگو..."شبهای روشن" را خودش ساخته است یا نه.
Free counter and web stats