۱۳۸۹/۰۸/۱۲

Breakfast is included

سینی صبحانه را گذاشت روی میز کنار تخت. روی میز یک لیوان آب پرتقال بود و یک لیوان شیر قهوه که بخارآن در نور پنجره کوچک چوبی محو می شد. ظرف دوقلو پنیر لیقوان و کره ، کاسه کوچک عسل. گوشه سینی نان سنگک برشته بود و مشتی ریحان که با  گوجه های فرنگی تزئین شده بود. کنار آنها، دو نیمرو سرخ شده در کره محلی میان بشقاب مسی لبه دار جلز ولز می کرد. برهنه آنجا ایستاد تا مرد چشم از او بردارد و شیرقهوه را مزه کند و زردی نیمرو را با نان سنگک بترکاند.  به همان آرامی که مرد صبحانه اش را می خورد لباس پوشید.
وقتی مرد با قاشق ته ظرف را می تراشید و خرت خرت صدا می کرد. زن روسری را جلوی آینه روی موهای مشکی اش انداخت و پس از اینکه مطمئن شد مرتب است رو به مرد کرد.
- خدافظ.
- بدون بوس خدافظی؟
- قراردادمون الان تموم شد جیگر.
- ای بابا... بذار به حسابم.
زن در حالیکه زیپ نیم چکمه ها را بالا می کشید. لبخندی حواله کرد
- می دونی که هیچ وقت نسیه کار نمی کنم. بای.
Free counter and web stats