۱۳۹۲/۱۰/۰۶

پاراگراف یازدهم

... کلاهش عقب رفته بود و لبخند تمسخر آمیزی به لب داشت. بیشتر به یکی از شخصیت‌های قرن نوزدهمِ برادوی می‌مانست تا نقاش چیره‌دستی که بود؛ و بعدها، وقتی خودش را حلق آویز کرد، دوست داشتم او را همانگونه که آن شب در دُم دیدم در یاد نگه دارم. می‌گویند بذرهای آنچه خواهیم کرد در ما نهفته است؛ اما همیشه به نظرم می‌رسیده در کسانی که زندگی را به مسخره می‌گیرند، بذرها زیر خاکِ بهتر و کودِ بارآورتری پنهان شده باشد.

پاریس جشن بی‌کران / ارنست همینگوی / فرهاد غبرایی

هیچ نظری موجود نیست:

Free counter and web stats