۱۳۸۸/۱۲/۲۶

گنجینه ٤

هرگز آرزو نکرده ام
یک ستاره در سراب آسمان شوم  
یا چو روح برگزیدگان
همنشین خامش فرشتگان شوم           
هرگز از زمین جدا نبوده ام 
با ستاره آشنا نبوده ام
روی خاک ایستاده ام
با تنم که مثل ساقه گیاه
باد و آفتاب و آب را
می مکد که زندگی کند
بارور زمیل    بارور ز درد
روی خاک ایستاده ام
تا ستاره ها ستایشم کنند
 تا نسیم ها نوازشم کنند
از دریچه ام تگاه می کنم
جز طنین یک ترانه نیستم     
جاودانه نیستم
جز طنین یک ترانه آرزو نمی کنم
در فغان لذتی که پاکتر از سکوت ساده غمیست
آشیانه جستجو نمی کنم
در تنی که شبنمیست
روی زنبق تنم
بر جدار کلبه ام که زندگیست
یادگارها کشیده اند مردمان رهگذر:
قلب تیر خورده  شمع واژگون
نقطه های ساکت پریده رنگ
بر حروف در هم جنون
هر لبی که بر لبم رسید
یک ستاره نطفه بست
در شبم که می نشست
روی رود یادگارها
پس چرا ستاره آرزو کنم؟
این ترانه منست
دلپذیر دلنشین
پیش از این نبوده بیش از این

                               تولدی دیگر\ فروغ فرخزاد

هیچ نظری موجود نیست:

Free counter and web stats