۱۳۸۹/۰۳/۰۶

پاراگراف سوم




...چرا هیچ خلوت عاشقانه ای خلوت نیست. ازدحام جمعیت است در تختخوابی دو نفره؟ چرا هر کسی چند نفر است؟ چهره هایی کاملا گوناگون؟ چرا عاشق کسی می شویم اما با کس دیگری به بستر می رویم؟...
***
وقتی زبان مادری ات فقط ١٢٧ فعل دارد که مستقیم صرف می شوند، وقتی هزاران فعل دیگر را باید به کمک فعل معین صرف کرد، و این فعل هم درست همان باشد که برای عمل همخوابگی بکار می رود، انوقت زبان خیانتکار می شود. حالا اگر تو هم کسی باشی که همینطور تکه تکه ازت کنده اند، آنوقت قاطی می کنی. آنوقت کردن می شود کشتن. کشتن می شود کردن، و همخوابگی و جنایت همسایه ی هم می شوند....
***
نه لگد نمی زنم به این دیوار شیشه ای نازک. بگذار بداند "س" که اگر چیزی میان ما اتفاق افتاد باید از جنس دیگری باشد. بگذار اگر چیزی میان ما اتفاق افتاد، طوری بیفتد که درست در اوج بی خویشی، به جای شستن زنگار روح به لذت تن، ناگهان یادش نیفتد به حاشیه باغچه و کارد. یادش نیفتد به شلاق و تن آش و لاش؛ یادش نیفتد به گودال و سنگ...
***
همه عمر از مسیر کج...
همه راهها از مسیر کج...
خط راست، خطی بود که فقط در کتاب هندسه بود.
برای مهاجرت باید اندکی ماجراجو بود، اندکی جاه طلب؛ اندکی هم نفرت داشت از هندسه. در این مفهوم، مهاجر قماربازی ست که در نبرد نهایی همه گذشته را داو می گذارد تا شاید آینده را ببرد. آنهایی که جا کن نمی شوند از زمین، یا بی بهره اند از این خصلتها، یا وجود آن را در خود دستکم می گیرند.شاید هم متنفرند از قمار. بدین ترتیب " جویندگان طلا" جنگجویانی هستند که در این قمار بزرگ تا پای جان حاضرند بروند و به هیچ کس هم رحم نکنند....
***
... نگاه کردم به سمت راست کوچه. هوای دم گرفته و شرجی و تکه ای از آسمان بالای دریا که همه چیز را فرو برده بود در بوی گوشماهی و سکون محض. نگاه کردم به سمت چپ کوچه و خاک سوخته زمین که بخار می شد از هرم افتاب تا همه چیز حتی بادگیرهای گلی بامهای روبرو را معلق کند در وهم لرزان هوا و من به یاد بیاورم که جنبش مرموز اشیاء یعنی غیاب انسانی.



وردی که بره ها می خوانند / رضا قاسمی

Free counter and web stats