چگونه است که از نزدیکی این شعر کیارستمی
از بودن با تو در رنجم
از بودن با خود در هراس
کجاست بی خودی؟
از بودن با خود در هراس
کجاست بی خودی؟
با این شعر خودم
دیگر با تو بودن را بر نمی تابم
و باز بی تاب می شوم از بی تو بودن
به نظاره ام تا آینه ای بتاباند
گرمای تابنده بی نیازی را
و من دستانم را سایه بانی کنم بر چشمانم
مشعوفم؟