۱۳۸۹/۰۴/۲۲

رویای جام جهانی



اواخر نیمه دوم بازی فینال در مقابل اسپانیاست. بازی خوبی انجام داده ایم. انسجام تیمی و تمرکز لازم را داشته ایم. چندین فرصت را هم از دست داده ایم. یک شوت راه دور مهلک تنها گل آنهاست و تیم ما هر چه می زند به در بسته می خورد. بازی فینال جام جهانی 2010 آفریقای جنوبی. ایران و اسپانیا. فینال تاریخ ساز. کت و شلوار سورمه ای خوش دوختی را که برای این مسابقات خریده ام پوشیده ام. دست به سینه درون محوطه مجاز ایستاده ام و بازی را نگاه می کنم. هیچ کس هیچ گاه باور نمی کرد که تیم ایران تا این مرحله بالا بیاید حتی وقتی در یک بازی غافلگیرانه برزیل را سه بر یک شکست داده ایم. داور سه دقیقه وقت تلف شده گرفته است. داد می زنم و تمام بازیکنان را به جلو فرا می خوانم. خیلی برایم تفاوت نمی کند که گل دیگری را هم دریافت کنیم. در نهایت داور سوت قهرمانی اسپانیا را می زند. اسپانیاییها درون زمین می ریزند. بعضی از بازیکنان ایران گریه می کنند. درون زمین می روم و به همه یادآوری می کنم که ما هم قهرمانیم. با دل بوسکه مربی اسپانیا دست می دهم و به او تبریک می گویم. تمام بچه ها را به پایکوبی فرا می خوانم. صحنه عجیبی است. بازیکنان اسپانیا در آن سوی میدان و بازیکنان ایران در این سو، شادمانی می کنند. می دانم افتخاری که کسب کرده ایم برای همیشه در تاریخ ثبت خواهد شد.
مراسم اهدای جوائز است. احمدی نژاد به همراه ملکه اسپانیا و دیگر مقامات در صف اهداء مدالها قرار دارد. بازیکنان را در گوشه ای جمع می کنم و برایشان از شروع کارمان می گویم. از زمانیکه درست و سالم بودن را هدف اولمان قرار دادیم و باور داشتن به تواناییهایمان را سرمشق کردیم. می گویم که اینجا زمان تصمیم گیری است و اینکه من تصمیم دارم که به نشانه اعتراض به انتخابات و اتفاقات بعد از آن تا وقتی احمدی نژاد آنجاست از پله ها بالا نروم و می گویم که هر کس می خواهد می تواند در این کار همراه من باشد و البته عواقبش را هم بپذیرد. آنها را به حال خودشان می گذارم و به سرپرست تیم می گویم که تصمیم را به اطلاع مقامات برساند. بلندگو نام تیم ایران را اعلام می کند. من روی چمن ورزشگاه می ایستم و به طرف جایگاه نمی روم. کم کم بازیکنان به من ملحق می شوند. آنها هم که دودل هستند با شک می آیند. کل تیم در کنارهم ، وسط زمین می ایستد. رو به جایگاه. همه متحیر نگاه می کنند. میلیونها بیننده تلوزیونی این صحنه را می بینند. صدا و سیما اما تصاویر تمام گلهای جام جهانی را نمایش می دهد. احمدی نژاد با اینکه از موضوع آگاه شده است. لبخندش را فراموش نکرده و هرازچندگاهی دستانش را بالا می برد. مدتی می گذرد و نه احمدی نژاد کوتاه می آید نه ما. مسوولان در نهایت تصمیم می گیرند که از خیر تیم دوم بگذرند و تیم قهرمان را فرا می خوانند. اسپانیاییها اما در نهایت تعجب به سمت ما می آیند و در کنار ما می ایستند. همه رو به جایگاه. ورزشگاه منفجر می شود. همهمه ای مقامات را فرا می گیرد.احمدی نژاد همچنان لبخند می زند. در نهایت احمدی نژاد با همان لبخند کریه و درحالیکه برای همه دست تکان می دهد جایگاه را ترک می کند. او از جایگاه به زیر می آید و تیم ایران در میان تشویق بی امان تماشاگران برای دریافت مدال به سمت جایگاه می رود.
***
نه از خواب بیدار نمی شوم؛ چون اصلا خواب نبوده ام. این خلاصه ای از رویای این روزهایم است. می گویم خلاصه چون خیلی جزئیات دارد. کنترل کاملی روی آن دارم. هرگاه بخواهم جایی توقف می کنم و بعدا از جایی دیگر شروع می کنم. از درون رختکن بین دو نیمه یا از زمان دریافت گل. یا حتی از بازیهای دور مقدماتی. این رویای من است که جام جهانی را برایم خیلی لذت بخش کرده است. رویای جام جهانی.

Free counter and web stats