پریروز به خانوم میگفتم، دوست داشتم قصاب بشم و شب به جای کاغذ و کتاب با نیم کیلو گوشت کاغذ پیچ شده میومدم خونه....میبوسیدمت و گوشت رو میدادم بهت تا مشغول درست کردن یه شام مشتی بشی. خودم هم با پسرهام بازی میکردم تا دم شام... نمیدونم چرا به هر کی میگم به جای اینکه به این بهشت فکر کنه، میخنده.
۱ نظر:
پریروز به خانوم میگفتم، دوست داشتم قصاب بشم و شب به جای کاغذ و کتاب با نیم کیلو گوشت کاغذ پیچ شده میومدم خونه....میبوسیدمت و گوشت رو میدادم بهت تا مشغول درست کردن یه شام مشتی بشی. خودم هم با پسرهام بازی میکردم تا دم شام... نمیدونم چرا به هر کی میگم به جای اینکه به این بهشت فکر کنه، میخنده.
ارسال یک نظر